به گزارش ایران49/؛ رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی نوروزی خطاب به ملت ایران با تأکید بر ظلم حاکم بر دنیای امروز به برخی از نمونهها اشاره کردند: «شما به قضایای افغانستان مراجعه کنید، ملاحظه کنید، نگاه کنید، کیفیّت خروج آمریکاییها [را ببینید]؛ اوّلاً بیست سال در افغانستان ماندند و چه کردند در این کشور مظلوم مسلمان؛ بعد هم چه جور بیرون رفتند و چه مشکلاتی را برای مردم به وجود آوردند؛ و اموال ملّت افغانستان را هم به آنها نمیدهند! این افغانستان است؛ آن اوکراین است که رئیسجمهورش خطاب به غرب ــ که خود غربیها و دولتهای غربی او را سر کار آوردند ــ چه لحن تندی را به کار میبرد؛ این قضایای یمن است و بمباران هرروزهی مردم مظلوم و واقعاً مقاوم یمن؛ این کارهای عربستان است که در یک روز هشتاد نفر را گردن بزنند!» حوادثی که حقانیت ملت ایران در مبارزه با استکبار را نشان میدهد. رسانهی KHAMENEI.IR در گفتوگو با دکتر مسعود اسداللهی، کارشناس و تحلیلگر مسائل بینالمللی و منطقه نگاهی به بحرانسازی جبهه استکبار در افغانستان، جنگ هشت ساله علیه مردم یمن و بحران اوکراین داشته است.
رهبر انقلاب در سخنرانی اول فروردین به ایستادگی ملت ایران در برابر استکبار، موضوع افغانستان و خسارات غرب، عربستان و یمن و ماجرای اوکراین اشاره کردند تا بهنوعی از منافع و سود ایستادگی ملت ایران در برابر غرب در چهل و سه سال اخیر بگویند. تحلیل شما در مورد نقشآفرینی غرب و استکبار در این اتفاقات ذکرشده چیست؟
این رویدادها در دورهای اتفاق افتاده که آمریکاییها معتقد بودند بعد از فروپاشی نظام دوقطبی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نظام جدیدی حاکم شده که نظامی تکقطبی است و آن قطب هم آمریکاست که خود را تنها قدرت برتر دنیا میداند و فارغ از هر نوع قیدوبندی در خصوص قوانین بینالملل، روابطبین الملل و حتی بحثهای اخلاقی، خودش را در هیچ چهارچوبی قرار نمیدهد و تنها منافع برایش مهم است. البته آمریکاییها تمام سیاستهای تجاوزگرانه خود را تحت عنوان تأمین منافع ملی آمریکا در داخل و خارج از این کشور تبلیغ میکنند، اما واقعیت مطلب منافع ملی آمریکا نیست. بسیاری از مردم آمریکا اصولاً نه خبری و نه تأثیری بر روند تصمیمگیریها دارند. در واقع، منافع طبقه سرمایهدار در صنایع تسلیحاتی، بانکی و بیمه حاکم بر آمریکا و بهطور کلی آن طبقه بسیار مرفه و پولدار که ثروتهای نجومی دارند، اقتضاء میکند که دولت آمریکا(از هر حزبی که باشد) در جهت تأمین منافع این افراد، گروهها و شرکتها حرکت کند.
در آن مقطع بعد از حادثه یازده سپتامبر، آمریکا تحت عنوان مبارزه علیه تروریسم به افغانستان حمله کرد و حکومت اول طالبان را سرنگون کرد و به قول خودش دموکراسی را به افغانستان هدیه داد. بیست سال تمام آمریکاییها در افغانستان حاکم و مستقر بودند. تعداد بسیار زیادی نظامی و افسران امنیتی، سفارتخانه ای بزرگ با تعداد بسیار زیادی آمریکایی تحت پوشش دیپلمات بر سرنوشت افغانستان حاکم بودند اما پس از بیست سال، وعدههایی که آمریکاییها میدادند به هیچ عنوان محقق نشد و علاوه بر اینکه دموکراسی در افغانستان حاکم نشد، حکومتهای فاسدی مثل حکومت اشرف غنی بر این کشور حاکم شد. هیچ نوع توسعه معناداری در زمینههای اقتصادی، اجتماعی، علمی و زیرساختی در افغانستان اتفاق نیفتاد و بسیاری از مردم افغانستان در زمان حاکمیت آمریکا از این کشور مهاجرت کرده و به کشورهای مختلف دنیا رفتند و ترجیح دادند که از کشور خودشان خارج بشوند. در واقع، حاضر شدند رنج مهاجرت را تحمل کنند، اما در حکومتی که توسط آمریکاییها سر کار آمده بود، باقی نمانند.
در این بیست سال، همان گروه طالبانی که توسط آمریکاییها سرنگون شده بود بهتدریج توانست خودش را بازیابی و شروع به پیشروی کند. آمریکاییها همراه ناتو به افغانستان رفته بودند و تمام اعضای ناتو در افغانستان حضور داشتند، اما در مقابل یک گروه قرونوسطایی که افکار عقبماندهای دارند، در نهایت مجبور شدند در دوران ترامپ با آن گروه وارد مذاکره بشوند که این خودش اولین شکست بود، چرا که به طالبان مشروعیت داد و از طرف آمریکاییها به رسمیت شناخته شد؛ اما بعداً معلوم شد که اصل این مذاکره برای گرفتن تضمین از طالبان بوده تا در زمان خروج آمریکاییها از افغانستان، طالبان به آنها حمله نکند؛ یعنی بهطور کامل ملت افغانستان و حتی آن افراد شیفته غرب و غربزدههای افغانی را به حال خودشان رها کرده و فقط نیروهای خودشان را نجات دادند.
حتی بالاتر از این، آمریکا در این خروج (فرار) همپیمانان خودشان را هم خبر نکرد؛ یعنی یک تصمیم کاملاً یکجانبه گرفته شد. مانی که میخواستند به افغانستان حمله کنند، تصمیم دستهجمعی در ناتو گرفته شد، بحث شد و سپس تصمیمگیری و حمله شد؛ اما در عقبنشینی و یا به تعبیر دقیقتر فرار آمریکاییها هیچ مشورتی با همپیمانان خود انجام نداد و با آن مدل مفتضحانه فرار کرد؛ فراری که میلیاردها دلار سلاح و تجهیزات را روی زمین برای طالبان باقی گذاشت. افرادی که با آمریکاییها در آن بیست سال کار میکردند، با چه وضعی به آمریکاییها متوسل میشدند و حتی به هواپیماهای نظامی آمریکا آویزان میشدند که خودشان را نجات بدهند که عملاً هم نجاتی در کار نبود.
در واقع این تجربه ثابت کرد که آمریکا بعد از دو دهه حضور در افغانستان نه تنها به بهبود شرایط این کشور کمکی نکرد بلکه اوضاع را بدتر نیز کرد.
بله. آمریکاییها اگر سالهای طولانی در کشوری حضور داشته باشند، بهدنبال آبادکردن و عمران و توسعه آن کشور نخواهند بود. آمریکایی ها در هر منطقه ای به دنبال حضور نظامی و امنیتی هستند و آن کشور را تبدیل به کانون بحران برای همسایهها تبدیل میکنند. در افغانستان آمریکاییها با ایجاد پایگاههای مختلف سعی میکردند که افراد عضو گروهکهای مختلف ضدنظام جمهوری اسلامی را به افغانستان برده و آموزش داده، مسلح و سازماندهی کنند؛ یعنی فقط به افغانستان بهعنوان پایگاه نظامی-امنیتی نگاه میکردند. نتیجهاش هم آن، شکست مفتضحانه شد. آمریکاییها هیچوقت توسعه و پیشرفت را برای دیگر کشورها نمیخواهند. هر آنچه میخواهند برای خودشان است و آنهم برای آن طبقه سرمایهدار حاکم، نه برای ملت و شهروندان عادی خودشان که اتفاقاً همین شهروندان عادی آمریکا در قالب ارتش آمریکا به افغانستان آمده و کشته و مجروح و قطع عضو شدند و بسیاری از آنها دچار بیماریهای روحی-روانی گردیدند. در واقع، آنها بهای این نوع تجاوزگری را پرداخت میکنند ولی سود آن در جیب سرمایهدارها و کمپانیهای بزرگ میرود.
حوادث مرتبط با یمن و تجاوزات عربستان به این کشور مظلوم را چگونه ارزیابی میکنید؟
از زمانی که ملک سلمان در عربستان سعودی به قدرت رسیده، پسرش محمدبنسلمان، عملاً همهکاره نظام آلسعود شده و این همزمان با تغییر و تحولات در آمریکا شد، سال آخر دولت اوباما بود و از آنجا به بعد یک جنگ نابرابر و تجاوزکارانهای را آلسعود به مردم مستضعف یمن تحمیل کردند، با این تصور که چون یمن ضعیفترین کشور عربی از نظر اقتصاد است، به سرعت از پا درمیآید و عربستان میتواند فتح بزرگی انجام بدهد و محمدبنسلمان میتواند کاملاً پایههای پادشاهی خودش را بهعنوان فاتح محکم کند.
البته یمن بهعلتهای مختلف برای عربستان مهم بوده و هست. یمن منابع نفت و گاز زیادی دارد که بسیاری از آن، تا کنون استخراج نشده است. سواحل بسیار طولانی یمن در دو طرف تنگه باب المندب (جنوب در دریای عرب و غرب در دریای سرخ) دارد که موقعیت بسیار استراتژیکی و راهبردی را به هر دولتی میدهد که بر یمن حاکم باشد و تنگه بابالمندب عملاً تحت حاکمیت آن دولت خواهد درآمد. عربستان با این نیتها و برای اینکه نگذارد یمن به رقیب جدی برای آلسعود تبدیل شود، حمله کرد؛ چراکه یمن هم از نظر جمعیتی، هم از نظر منابع طبیعی و هم از نظر جغرافیای سیاسی، توان رقابت با عربستان را دارد. یمن از نظر تاریخی نیز در میان کشورهای شبهجزیره عربستان، تنها کشوری است که تاریخ و تمدن بسیار طولانی دارد؛ برخلاف شیخنشینها که اکثراً عشایر صحرانشین بودند و تا چهل پنجاه سال پیش در خیمهها زندگی میکردند و پابرهنه راه میرفتند و زندگی بسیار بسیار بدوی و ابتدایی داشتند.
همه این عوامل میتواند کشور یمن را به رقیب جدی برای آلسعود در شبهجزیره عربستان تبدیل کند؛ بنابراین، عربستانیها همواره سیاست ثابتشان این بوده که اجازه ندهند یمن قدرتمند باشد و حتی از وحدت یمن جنوبی و شمالی بسیار ناراضی بودند. آن زمانی که این وحدت با فروپاشی شوروی ایجاد شد، یمن جنوبی که حکومت چپگرا داشت، سرنگون شد و این وحدت ایجاد شد، ولی عربستان از همان ابتدا با این وحدت مخالفت کرد و بهدنبال تجزیه مجدد این کشور بوده است.
عربستان برای تجزیه و گسست یمن چه اقدامی کرد؟
عربستان با این نیت یعنی تجزیه یمن، حمله کرد اما این حمله فقط حمله عربستان نبود، بلکه آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی علاوه بر یکی دو شیخنشین کوچک مثل امارات و بحرین ائتلافی را درست کردند که قاعدتاً باید بهراحتی در یمن به پیروزی میرسید؛ اما همانطور که رهبر انقلاب فرمودند ملت مظلوم و مقاوم یمن ایستادگی کرد. ایشان چرا این دو صفت بارز را مطرح کردند؟ اولاً واقعاً این ملت مظلوم است؛ چون در مقایسه با ارتش تا دندان مسلح عربستان و امارات و حمایتهای آمریکا و اسرائیل، آنها بدون توازن تسلیحاتی در حال مبارزه هستند. در واقع، قدرت نظامی یمنیها با زرادخانه بسیار گسترده عربستان و امارات اصلاً قابل مقایسه نیست. واقعاً جنگ نابرابر و ظالمانهای است که به این مردم مظلوم و فقیر تحمیل شده است.
عربستان با چنین ملت بسیار مقاومی مواجهشده و تمام محاسباتش اشتباه از آب درآمده است. فکر میکردند که بهراحتی ظرف یکی دو هفته یمن را میگیرند. همان اشتباهی که صدام در حمله به ایران کرد و جنگ تحمیلی را علیه ایران آغاز کرد و فکر میکرد هفته اول خوزستان را میگیرد و هفته دوم به تهران میرسد. اینجا هم عربستان از تاریخ درس نگرفت و نمیگیرد. با همین نیت حمله کرد، اما الآن هفت سال از این جنگ میگذرد و یمنیها دست بالا را دارند. این اتفاق بهدلیل فرهنگ و شخصیت بسیار صبور، قانع، مبارز و سختکوش ملت یمن رخ داد که در برابر تجاوزات سعودی مردانه ایستادند؛ مردمی که از نظر جثه خیلی ضعیف به نظر میرسند، ولی نشان دادند که واقعاً انسانهای بسیار بزرگی هستند و با کمترین امکانات توانسته اند یک ائتلاف منطقهای بینالمللی را شکست بدهند؛ اما عربستانیها نمیخواهند بپذیرند که شکست خورده اند. چرا؟ به این دلیل که در فرهنگ عشایری کشورهای شیخنشین مثل عربستان، امارات، قطر و... آتشبس معنا نمیدهد و هر کسی تقاضا یا موافقت با آتشبس کند، شکستخورده تلقی میشود.
عربستان بهدنبال آن است که به هر نحوی که شده یمنیها را وادار کند تا ابتدا آنها درخواست آتشبس کنند و بعد عربستان بهعنوان پیروز صحنه جنگ آتشبس را بپذیرد، درحالیکه وضعیت برعکس است و این عربستان و امارات هستند که الآن مهمترین تأسیسات نظامی، اقتصادی و زیرساختهایشان توسط موشکها و پهپادهای یمنی مورد هدف قرار میگیرد و آنها هستند که خواستار آتشبساند، اما نمیخواهند این را اعلام کنند. میخواهند بهنحوی پیروز از این جنگ بیرون بیایند و خب اینهم غیرممکن است. ملتی که هفت سال مقاومت کرده، نمیپذیرد که پیروزی را مجانی به دشمن تجاوزکاری مثل عربستان تقدیم کند.
با توجه به این مقاومت بینظیر ملت یمن، سناریویی از طرف جهان غرب طراحی شد که تحت عنوان پیشنهاد نماینده سازمان ملل در امور یمن و به مناسبت فراررسیدن ماه مبارک رمضان، آتش بسی دو ماهه در همه جبهههای زمینی، دریایی و هوایی اعلام شود که قابل تمدید هم باشد و در عین حال محاصره یمن نیز پایان پذیرد. این دو موضوع در واقع شرطهای انصارالله برای پایان دادن به جنگ بوده و در این سناریوی غربی تحت عنوان طرح سازمان ملل برای آتشبس مطرح گردیده است. عربستان که پس از ۷ سال ادامه جنگ را فاجعهای برای خود دیده، بلافاصله با این آتشبس موافقت کرده و انصارالله نیز که خواستههای اصلی خود را تأمین شده دیده، آتشبس را قبول کرده است.
بنابراین جنگی که بدون هیچ هدف و راهبرد خاصی و بدون هیچ افق مشخصی از طرف عربستان ادامه پیدا کرده بود، تحت عنوان آتش بس متوقف شد؛ اما این ملتِ عظیم یمن بود که در مقابل عربستانیها سر خم نکرد و دماغ عربستانیها را به خاک مالید.
در مورد ماجرای اوکراین رهبر انقلاب در همان روزهای اول این اتفاق هم غربیها را در رخداد بوجود آمده مقصر دانستند. در سخنرانی روز اول سال هم باز بر این نکته تأکید کردند. نقشآفرینی غربیها در بحران اوکراین را چطور ارزیابی میکنید؟
نقشآفرینی غرب در جنگ اوکراین ماجرای طولانی دارد. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ایجاد یکسری جمهوریهای جدید، آمریکاییها که در رأس ناتو قرار داشته و دارند، بهدنبال این بودند که حتی روسیه فعلی را تجزیه کنند؛ چون روسیه فعلی هنوز بزرگترین کشور از نظر مساحت هست و یک ابرقدرت قدرت بزرگ هستهای، نظامی و امنیتی محسوب میشود. این کشور همیشه میتواند در هر صحنهای رقیب آمریکا باشد که ما در سوریه این را دیدیم. آمریکاییها برای درگیرکردن روسیه سعی کردند ناتو را بهسمت مرزهای روسیه فعلی گسترش بدهند و در تاریخ هم ثابتشده وقتی قدرتهای بزرگ با هم هممرز میشوند، جنگ اتفاق میافتد؛ اما در مقاطعی از تاریخ هنگامی که دولتهای کوچک از نظر جغرافیایی بهعنوان دولتهای حائل بین دو قدرت بزرگ قرار میگرفتند، معمولاً بین آن دو قدرت جنگی اتفاق نمیافتاد و تا وقتی که بیطرفی آن کشور کوچک را به رسمیت میشناختند و وقتی از هم فاصله داشتند جنگی اتفاق نمیافتاد، اما وقتی به هر دلیلی یکی از این دو قدرت، آن کشور حائل را اشغال میکرد و یا بهنحوی به خودش ضمیمه میکرد، جنگ بین دو قدرت بزرگ اتفاق میافتاد.
روسها از این موضوع خیلی ناراحت بودند که ناتو در حال پیشروی بهسمت مرزهای آنهاست؛ بهخصوص اینکه توافقی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی حاصل شده بود که اوکراین کشور حائل و بیطرف باقی بماند؛ اما آمریکاییها بهتدریج داشتند این را نقض میکردند و کانون بحران در کنار مرزهای روسیه ایجاد میکردند.
ازطرف دیگر روس ها اطلاعات دقیق و جامعی در مورد مراکز و آزمایشگاه های تولید سلاح های بیولوژیکی در اوکراین جمع اموری کرده بودند که نشان می داد آمریکایی ها این آزمایشگاه ها را ایجاد و مدیریت کرده اند و از آنجایی که بیشتر این آزمایشگاه ها در کنار مرزهای اوکراین با روسیه ایجاد شده بود،برای روس ها یقین حلصل شده بود که هدف اول از تولید این سلاح های بیولوژیک، کشور روسیه می باشد.. روسها از مدتها پیش اولتیماتوم و هشدار میدادند و تهدید میکردند که این وضع را تحمل نخواهند کرد و از آمریکاییها میخواستند که دست از این کارها بردارند، اما آمریکاییها که بهدنبال ایجاد کانون بحران بودند. در نهایت توجهی به خواسته روسها نشد و روسیه جنگی را علیه اوکراین آغاز کرد تا مانع ضمیمه یا عضوشدن اوکراین به ناتو شده و آزمایشگاه های تولید سلاح های بیولوژیک را از بین ببرد.
البته جنگ در هر صورتی محکوم است. هیچکس جنگ را پدیده مثبتی نمیداند. دفاع متفاوت از جنگ است و در مقابل هر جنگی مشروع است. هر چند که ما این جنگ را تأیید نمیکنیم؛ چون اکثراً بیگناهان کشته میشوند و خرابی و ویرانی و هزاران مشکلات ایجاد میشود. ریشه این عملکرد تهدیدآمیز، تحریکآمیز و توسعهطلبانه هم مربوط به غرب و آمریکاست. اگر آمریکاییها واقعاً بهدنبال آرامش و ثبات در اروپا هستند اینگونه زمامداران بیتجربه اوکراین را تحریک نمیکردند که بستر چنین جنگی را فراهم کنند.
رهبر انقلاب در بخشی از صحبتهایشان به نژادپرستی غربیها اشاره کردند که در ماجرای اوکراین بروز عجیبی داشت. ریشه این موضوع از دریچه تاریخی و نظری چه چیزی را بیان میکند؟
یکی از جنبههای جنگ اوکراین این است که نژادپرستی غربیها را به صورت خیلی بارزی در مقاطع مختلف نشان داد. در گزارشها و مصاحبههایی که خبرنگاران مختلف شبکههای خبری غربی از جنگ اوکراین تهیه میکردند واقعاً عجیب بود که بهصراحت ابراز تعجب میکردند که دو طرف جنگ اروپاییاند و چطور چنین اتفاقی در اروپا افتاده است!!!؛ یعنی جنگ را مختص کشورهای جهان سوم و عقبمانده میدادند و چون فکر میکنند این دو کشور هر دو سفیدپوست و اروپاییاند، بنابراین، جنگ معنا ندارد. درحالیکه جنگهای جهانی و مهم در اروپا اتفاق افتاده است و بدترین سلاحهایی که ساختهشده در جهان غرب است. اینها را نادیده میگیرند، بعد با اظهارات نژادپرستانه بین خودشان و بقیه جهان خطکشی میکنند و خودشان را ملتهای پیشرفته و بقیه مردم دنیا را ملتهای عقبمانده قلمداد میکنند و بعد تعجب میکنند که چرا بین دو ملت پیشرفته جنگ شده است؟! اتفاقاً آن ملتهایی که اینها پیشرفته میدانند، جنایتکارانهترین جنگها در بین آنها اتفاق افتاده است!
حتی آوارگان و پناهندگانی که سعی کردند از مهلکه این جنگ جان سالم به در ببرند با آنها با تبعیضنژادی برخورد شد. پناهندگان سیاهپوست را از سفیدپوست جدا میکردند و هیچ نوع حمایتی از آنها نکردند و هر نوع برنامه و کمکی میخواستند ارائه بدهند به سفیدپوستها بود. این رفتارها از اروپاییهایی است که دم از دموکراسی و حقوق بشر میزنند! حقوق بشر مسئله ای عام هست و ربطی به رنگ پوست فرد ندارد. هر بشری که حقوقش ضایع بشود باید از آن فرد حمایت کرد؛ اما در جنگ اوکراین دروغ بودن تمام این ادعاها علنی شد و آنها، چهره واقعی خودشان را نشان دادند.ولی متأسفانه به این علت که رسانهها در کنترل حاکمان زر و زور و تزویر است، نمیگذارند این صحنهها را مردم دنیا بهخوبی ببینند. رسانه های غربی با اخبار دیگری، این نژادپرستی را تحتالشعاع قرار میدهند و سعی میکنند که خودشان را محق جلوه بدهند که در حال کمک به ملت اوکراین کمک هستند و چهره یک ناجی را از خودشان ارائه میدهند؛ درحالیکه آنها خودشان مسبب جنگاند و الآن هم با کمکهایی که اصلاً سرنوشت جنگ را هم تغییر نمیدهد، فقط سعی میکنند که بهصورت منافقانه و با ریاکاری خودشان را حامی مظلوم جلوه بدهند، درحالیکه اول ظالم، خودشان هستند.
انتهای پیام